آنچه می خواهیم؛ آنچه مجبوریم بخواهیم

اکتبر 8, 2009

خیلی وفته که پستی ننوشتم. شاید الان دیگه اصلا کسی به وبلاگم سر نزنه و نخوندش. اما مهم نیست؛ مهم اینه که خودم با این نوشتن حس خوبی دارم

دلیل این ننوشتن شاید عادت نداشتنم به زندگی جدیدم باشه. هنوز عادت نکردم که هفنه ای 6 روز برم سر کار و همزمان به کارهای دیگه هم برسم. اگه همین طوری بخوام پیش برم، فاتحه ی تمام آمال و آرزوهام رو باید بخونم. آخه نمی شه که؛ آدم اگر می خواد توی کارش پیشرفت کنه ، باید خیلی از تفریحات و لذتهای  دیگه زندگی رو بی خیال بشه و اگر بخواد این ها رو بی خیال بشه، بهتره بهش گفت ماشین

خلاصه اینکه امیدوارم به زودی زود از این وضع خلاص بشم

اما باز هم حرف دارم. نمی تونم این رو نگم

یه دوستی توی فیس بوک زده بود که «انگار به جای شعار مرگ بر روسیه باید بگیم نه شرقی نه غربی» حالا بحث در مورد این دو تا شعار بماند برای بعد؛ اما مساله ی جالبتر برای من، نگرانی مردم ایران از بهبود احتمالی روابط با آمریکاست. دوستان عزیز من؛ شما واقعا فکر می کنید با بهبود روابط با آمریکا وضع این دولت بهتر می شه؟ اتفاقا نه، اصلا! شاید در کوتاه مدت مردم بی خیال این مبارزه بشن و به دولت اطمینان کنند؛ اما این قضیه دوام نداره. حالا چرا؟ دلیلش واضحه

یه ذره مدیریتی و مهندسی صنایعی بحث کنیم! توی برنامه ریزی استراتژیک برای شرکتها، یکی از چیزهایی که برای سازمان تعریف می شه، ماموریت اون سازمانه. ماموریت به طور مختصر یعنی اون چیزی که سازمان برای انجام دادنش ایجاد شده. دوستان من، اوایل انقلاب رو کاری ندارم، اما فراموش نکنید الان ماموریت جمهوری اسلامی در دو تا چیز داره خلاصه می شه: حفظ حجاب و مقابله با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا. خوب حالا تصور کنید که یکی از این دو تا ماموریت از بین بره!  چه بلایی سر این سیستم می آد؟ من که نمی دونم، شما می دونید؟

گروهک نهضت آزادی

آگوست 12, 2009

عماد بهاور یک مطلبی در جواب علی افشاری راجع به دکتر یزدی نوشته بود  که می توانید اینجا بخوانید. فارغ از اینکه چقدر با عماد بهاور و نظراتش در مورد هر دو نفر این آدم ها موافقم، حرفهاش یک سری چیزها را برایم یادآوری کرد

اینکه از بدنه ی اولیه ی انقلاب، چند نفر الان در حاکمیت هستند و چند نفر تبدیل به گروهک، تروریست، ضد انقلاب و آمریکایی وطن فروش شده اند؟

نهضت آزادی که عملا دولت موقت را در اختیار داشت و دامنه ی حمایتهایش از امام در زمان انقلاب بر همه واضح است، در کیفرخواست دادستان با نام گروهک خوانده شد. مراسم بزرگداشت بازرگان لغو می شود و خیلی مسائل دیگر در رابطه با این گروه

میرحسین موسوی که نخست وزیر محبوب امام بوده، در زمره خواصی است که مردود شده و هاشمی رفسنجانی که همواره یار امام و رهبری بوده نیز.  بگذریم از امثال خاتمی و کروبی و خیلی های دیگر مثل بهزاد نبوی و باز هم بگذریم از رده پایین تر ها مثل عطریانفر و ابطحی و تاجزاده و … همه شان هم یا محاکمه شده اند، یا تهدید به محاکمه

حال سوال اینجاست؛ این فرایند تا به کی ادامه دارد؟ این نظام مگر چند نفر آدم دارد؟ تا به کی حذف جواب می دهد؟ اصلاح طلبان مگر یک نفر و دو نفرند که بخواهید همه را حذف کنید؟ این گروه یعنی یک بخش بزرگ نظام. این گروه اگر آمریکایی است، یعنی در سی سال گذشته آمریکا کشور را اداره کرده است!! اگر ضد انقلاب است، یعنی هیچ فردی که بتوان نامش را انقلابی گذاشت، وجود ندارد. اگر مردود هستند، یعنی تاریخ سی ساله ی نظام مردود است. اگر ضد ولایت فقیه هستند، یعنی هیچ طرفدار ولایت فقیهی وجود ندارد. اگر اشرافی هستند، یعنی تمام نظام اشرافی است

اصلا گفتن این حرفها به نظر من یعنی توهین به شعور ملت و حتی توهین به شعور امام و رهبری! یعنی چه که خاتمی و دار و دسته اش در طول 8 سال در اختیار داشتن قوه ی مجریه در صدد فتنه انگیزی بوده اند؟ (نقل به مضمون از کیفرخواست دادگاه اول) پس رهبری چه می کرد؟ پس مردم کجا بودند؟ هیچ کس نفهمید؟ مردم نفهمیدند و باز هم دور دوم خاتمی را با رای بیشتر انتخاب کردند؟ رجا نیوز نوشته که «دکتر آیت را هنگام حمل مدارکی علیه میرحسین موسوی ترور کرده اند» یعنی امام هشت سال تمام گول این آدم را خورده و کسی هم نبوده که بفهمد ذات موسوی و دار و دسته اش را؟ فقط کارآگاه گجت استخدام شده در سایت رجا کشف کرده؟ آن هم بعد از نزدیک سی سال؟ هاشمی سی سال است دارد می خورد؛ پس چرا دم بر نیاوردید؟ چرا تا سال 68 یعنی 11 سال بعد از انقلاب کسی به امام نگفت؟ چرا بعدش رهبری در مراسم تنفیذ آن همه از هاشمی تعریف و تمجید کرد؟

حذف هاشمی و خاتمی و موسوی و … دردی را درمان نمی کند دوستان رجا نیوزی مسلک! این حرکت من را به یاد کارتون های تلویزیون می اندازد که «فردی روی شاخه نشسته و در همان حال شاخه را اره می کند» نبرید شاخه را

ایران، روسیه، آمریکا

ژوئیه 24, 2009

پرده ی اول: ژنرال لیاخوف با نیروهای قزاق همراه خودش مجلس را به توپ می بندد؛ آغاز استبداد صغیر در ایران
پرده ی دوم: سخنگوی سازمان انرژی اتمی روسیه اعلام کرد، بعد از 20 سال تلاش و دریافت مبلغی معادل میزان مورد نیاز برای ساخت 20 نیروگاه اتمی، نیروگاه بوشهر بالاخره در سال 1390 افتتاح خواهد شد
پرده ی سوم: (به نقل از کتاب انقلاب اسلامی ایران، منبع درسی همین درس در دانشگاه ها) با تسخیر لانه ی جاسوسی، ابهت آمریکا شکست، هر چند اموال ایران نیز توقیف شد و دارایی هایمان نیز بلوکه شد
پرده ی چهارم: (صحنه ی واقعی) مادری در داخل اتومبیل، در پارکینگ مشغول صحبت با فرزند شش ساله ی خودش است: درسا جان، بابات رفت پیش درنا (خواهر دوقلوی درسا که قبلا فوت کرده) درسا: یعنی دیگه بر نمی گرده؟ (پدر درسا در هواپیمای روسی مسیر تهران-ایروان بود)ا
پرده ی پنجم: (بعد از سر دادن شعار مرگ بر روسیه در نماز جمعه ی تهران) مسئولان روسی: مردم ایران به شدت علاقمند به روابط با روسیه هستند و کسانی که مرگ بر روسیه می گفتند، عده ی قلیلی بودند

پرده ی ششم: چچن؛ همین و یس

پرده ی هفتم: حدود نیم میلیون نفر در جنگ ایران و عراق کشته می شوند. در عراق صدام برای جنگ از شیعیان استفاده می کرده است. بیمارستان های آلمان مملو از شیمیایی شده های ایرانی است. زمان آغاز جنگ: 322 روز بعد از تسخیر لانه ی جاسوسی آمریکا؛ گروگان ها در روز 444 ام آزاد می شوند

پرده ی هشتم: روز سیزدهم آبان هر سال: مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا…و

پرده ی نهم: هواپیمای روسی دیگری در فرودگاه مشهد سقوط می کند. اولی نیست، آخری هم نخواهد بود

پرده ی دهم: مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا

محض تغییر ذائقه ی خودم و دیگران

ژوئیه 14, 2009

برای بار دوم رفتم سینما و درباره الی رو دیدم. چه کرده واقعا اصغر فرهادی
فیلمبرداری، صدا گذاری، دیالوگ ها، داستان … همه چیش خوبه خداییش. توی فیلم های ایرانی من همچین فیلمی با این مشخصات ندیدم
این فیلم خیلی به فکر فرو برد من رو. فکر کردم به اینکه آدم ها چقدر راحت منافع بقیه رو فدای خودشون می کنند و از هیچ چیز هم باکی ندارند. اینکه چقدر راحت در عرض چند دقیقه شادترین لحظات زندگی آدم می تونه تبدیل بشه به غم انگیزترین لحظاتش. اینکه چقدر باید آماده ی مرگ باشم! اینکه آدم ها چقدر سریع و بر اساس دانسته های خیلی محدودشون چطور در مورد افراد قضاوت می کنند
هیچ چیز غیر قابل باوری تو این فیلم نبود. هر آدمی می تونه خودش رو جای تک تک شخصیت ها بگذاره و حالشون رو درک کنه
شاید یکی از جالبترین قسمت های فیلم هم تیتراژ پایانیش بود که برای اولین بار موسیقی وارد فیلم می شه. اون هم عجب موسیقی ای! از لینک زیر می تونید دانلودش کنید

جالبه که اسم آهنگ هم به طور اتفاقی «آهنگی برای الی» بود! و این موضوع بعد از انتخاب این موسیقی توسط اصغر فرهادی مشخص شده
توصیه می کنم برید ببینید تا یک کم از این حال و هوای مزخرف روزهای بعد از انتخابات فاصله بگیرید و با اعصاب راحت تری به ادامه ی کار بپردازید!ا

بدون شرح

ژوئیه 6, 2009

در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوخت بار سرود و شعر فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده و ساتوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند و ترانه را به آن
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین
ابلیس پیروز مست، سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

جهان صهیونیست

ژوئیه 2, 2009

اینقدر حرف زیاده که نمی دونم از کجا باید شروع کنم و از چی باید بگم
هر کس که از ما انتقاد می کنه، می شه صهیونیست و هر کس که با ماست، هر کاری می کنه حقه. روسیه تو چچن انواع و اقسام جنایت ها رو مرتکب می شه، اما ما صدامون در نمی آد. همین موقع سازمان دیده بان حقوق بشر بهش اعتراض می کنه که این کارها رو تکرار نکن. از اون طرف اسرائیل عین همون جنایات رو مرتکب می شه و باز هم دیده بان حقوق بشر اعتراض می کنه، اما تلویزیون ما بهش می گه صهیونیست! وقتی همین سازمان می گه که سال 54 ایران بدترین وضع حقوق بشر رو توی دنیا داشته، این رو می کنیم مرجع توی کتابهای درسی دانشگاه، اما وقتی الان می گه وضعتون بده از نظر حقوق بشر، صهیونیسته! بسه دیگه، خسته شدیم از این حرفها
سازمانی مثل سازمان شفافیت بین المللی که تا دیروز منبع صحبتهای رئیس بانک مرکزی و … بود، امروز چون ایران رو توی فساد جزو بدترین کشورها معرفی می کنه، می شه صهیونیست
بی بی سی چون اخبار رو اعلام می کنه، صهیونیسته. نمی گن که همین بی بی سی زمان انقلاب تنها منبع معتبر اخبار بود، چون اون موقع هم شاه اجازه ی فعالیت به رسانه ها نمی داد
آرش حجازی چون می گه ندا از جلو تیر خورده، تحت تعقیب پلیس بین الملل قرار می گیره! چون با ما مخالفه، پس مجرمه
اتحادیه اروپا چون می گه مردم رو نکشید، پس جیره خوار صهیونیست هاست! آمریکا که دیگه هیچی! اون که یک ایالت از اسرائیله
سازمان ملل وقتی عراق رو آغازگر جنگ تشخیص می ده خوبه، اما وقتی بر علیه ما قطعنامه می ده صهیونیست می شه! واقعا دیگه کلافه شدم از این وضع
انگار معیار دقیق حق و باطل کاملا مشخص شده. اینطوری دیگه حق گمراه شدن نداره کسی. اگر شدید، به بقیه حق بدید شما رو بکشند. وقتی حق اینقدر واضح مشخصه و پیروی محض از سیاستهای جمهوری اسلامی حقه و لا غیر، دیگه چرا گمراه می شید؟! اگر هم گمراه شدید، دیگه تقصیر خودتونه

یاور، یاوری کن

جون 24, 2009

کاش می شد نوشت! کاش اعصاب نوشتن داشتم. کاش می تونستم یک ذره خودم رو با نوشتن خالی کنم. اما الان می دونم هر چیزی هم که می نویسم به درد نخور از آب در می آد! اینقدر که فکرم درگیر چیزهای مختلفه
حرفام رو یادم نمی ره، منتظر زمانی می مونم که این حرفهای خوب با کلمات بد از بین نره

شنیدید؟

جون 19, 2009

خطبه های نماز جمعه رو شنیدید؟! ای کاش من و عطا الله مهاجرانی هر دو اشتباه کرده باشیم!!! امیدوارم واقعا
تحلیل خودم از اوضاع بده! خیلی بد! فقط می تون بگم:
اللهم عجل لولیک الفرج
اما حداقل مزیت این خطبه ها، روشن شدن مواضع رهبری معظم در مورد بسیاری از مسائل بود. مسائلی که تا کنون ایشون مواضع صریح و روشن خودشون رو اعلام نکرده بودند. کلا من از شفافیت استقبال می کنم. ای کاش دکتر احمدی نژاد هم از شعار مهم آقای موسوی مبنی بر شفافیت و آزادی اطلاعات استفاده کنه که باعث حل بسیاری از مشکلات کشور می شه.
تا الان در بسیاری از بحث هایی که با دوستان داشتیم، بحث سر همین بود که رهبر هم همراه با رئیس جمهور از بعضی حرفهاش حمایت می کنه یا نه که فکر کنم برای همه مون واضح و آشکار شد. تصمیم با اینکه این صحبت ها درسته یا نه، با خودتون!
اما خوب این قضایای بعد از انتخابات، فقط کشته و زخمی و ترس و ارعاب نداشت! (لازمه به نظرم فعل ماضی به کار ببرم، چون به احتمال بالای 90 درصد کل قضیه تموم شده) این قضایا پشت پرده ی خیلی ها رو روشن کرد. قبح خیلی از مسائل ریخت. توی تلویزیون دولتی کشور از آدم هایی نام برده شد که تا الان کسی نمی تونست ازشون نام ببره و از بردن این نام ها هم حمایت شد.
یک نتیجه ی دیگه ی این قضایا هم به نظرم رفع شدن احتمال حمله ی نظامی آمریکا به ایران بود! ربطش؟! ربطش این بود که همون جوون های معتاد و لا ابالی این شهر، حاضر بودند جونشون رو فدا کنند. مطمئن باشید این رو آمریکایی ها بهتر از هر کس دیگه توی این شهر و کشور دیدند. مطمئن باشید اگه همین الان آمریکا هم حمله کنه، مردم محکم می ایستند جلوش. شک ندارم تو این موضوع. البته باید دید به جای حمله ی نظامی چه گزینه ای می آد جلو و آیا ما با آمریکا بهبود روابط خواهیم داشت یا محاصره ی اقتصادی (که بدتر از حمله هم هست)

خدا به خیر بگذرونه

بسیجی دلاور!

جون 17, 2009

یادم می آد زمانی که اون اتفاق شنیع توی دانشگاه زنجان افتاد، توی 360 یک پستی نوشتم راجع به دلایل رخ دادن همچین اتفاقی. نوشتم که مشکل اصلا از آدم ها نیست. هر آدمی ممکنه توی شرایط مشابه دچار همچین خطاهایی بشه. نوشتم که مشکل از اونجایی ناشی می شه که ما به یک نفر آدم که اصلا صلاحیتش روشن نیست، اجازه می دیم در مورد صلاحیت بقیه تصمیم بگیره و اخراجشون کنه. توی هر اداره و دانشگاه و … هم چندین نفر از این یک نفر ها داریم!
این موضوع رو داشته باشید، بذارید کنار اتفاق دوشنبه شب در میدان آزادی. با دوستی از بچه های بسیج دانشجویی که صحبت می کردم، می گفت که یک نفر بوده فقط که قاطی کرده و مردم رو بسته به رگبار!! خوب که فکر کردم، دیدم اگر من هم تو اون شرایط بودم و با یه جمعیت عظیم که دارن بر علیه مسئولین محبوب من اعتراض می کنند دعوام می شد و یک اسلحه پر و حاضر آماده توی کشوی میزم داشتم، ممکن بود همین کار ازم سر بزنه! واضحه، باز هم مشکل از فرد نیست، مشکل از یک سیستم غلطه که به بسیجی اسلحه می ده!
چند تا کشور دنیا رو می شناسید که یه نیروی شبه نظامی داشته باشه که هم کار فرهنگی کنه و هم اسلحه داشته باشه؟
احتمالا الان یاد حزب الله لبنان افتادید، درسته؟! نه، اون هم این مدلی نیست. اولا لبنان سال ها درگیر جنگ داخلی بوده و بسیاری از مردمش همین طوری هم مسلح هستند! امنیت کشور ما کجا و لبنان کجا؟ توی چند سال اخیر، مدام در حال جنگ هستند. ضمن اینکه اون ها یک تشکل هستند که به دلایل مختلفی تشکیل شدند و بزرگترین افتخارشون اینه که جلوی سومین ارتش مقتدر دنیا ایستادند و شکستش دادند. حماس هم دقیقا همین طور! ضمن اینکه توی همون لبنان هم خیلی از مردم اعتراض دارند به مسلح بودن حزب الله (بگذریم از درست یا غلط بودن حرفشون)
من جای دیگه ای رو نمی شناسم! اگر شما می شناسید به من هم بگید. تا وقتی که این جور مشکلات ریشه ای که توی همه ی تیکه های کشور به چشم می خوره، وجود داره، اصلاح کشور رو به خواب هم نمی تونیم ببینیم!

سرآغاز

جون 16, 2009

چقدر حیف که شروع این وبلاگ با چنین اتفاقاتی در شهر و کشورم همراه شده
خیلی دوست داشتم اگر وبلاگی برای خودم درست می کنم، با یک مطلب با نشاط و خوب شروعش کنم، اما واقعا نمی شه! دیشب به اعتراف صدا و سیما، 7 نفر در یک راهپیمایی که کاملا آرام بود، در اثر تیراندازی بسیج کشته شدند. بای ذنب قتلت؟
چی فکر می کردیم و چی شد؟! قبل از انتخابات مدام توی این فکر بودم که این انتخابات می تونه کمک زیادی به توسعه ی کشور کنه. برای اولین بار مناظره های انتخاباتی به طور علنی بین کاندیداها برگزار شد، برای اولین بار رقابت شدیدی بین کاندیداها برقرار شده بود، برای اولین بار تمام کاندیداها صحبت از مشکلات سیستم یارانه ای کشور می کردند، برای اولین بار تمام کاندیداها برنامه های مدونی برای رسیدگی به امور بانوان داشتند و خیلی از اولین های دیگه! چی شد یه دفعه؟
از اون فضای شور و نشاظ انتخاباتی چرا به اینجا رسیدیم؟ مقصر کیه؟
چرا به وضعی رسیدیم که بسیاری از بزرگان اندیشه و سیاست در این کشور از اون به یک کودتا تفسیر می کنند؟! دستگیری بسیاری از نیروهای سیاسی جناح رقیب (همین الان که دارم این مطلب رو می نویسم، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان و محمد علی ابطحی در بازداشت هستند) بدون هیچ دلیل موجه، حمله به دفتر مرکزی جبهه مشارکت و پلمب دفتر این حزب که یکی از محبوبترین احزاب ایران هستش، برخورد شدید و وحشیانه ی پلیس با معترضان به نتایج انتخابات، حضور نیروهای لباس شخصی با چاقو و اسلحه در خیابان ها، قطع سیستم پیامک که همین الان پنج روزه که قطعه، پلمب ستاد مهندس موسوی و دستگیری بسیاری از افراد حاضر در این ستاد، حمله به کوی دانشگاه تهران و به خاک و خون کشیدن یکی از بهترین دانشگاه های کشور و هزاران اتفاق کوچک و بزرگ دیگه، جای هیچ حس خوشبینی رو برای آدم نمی گذاره. چه خبره تو این کشور؟! هدف چیه؟
پیش بینی شخصی خودم اینه که دور بعد تمامی کاندیداهای اصلاح طلب به دلیل اتفاقات و آشوب های این چند روز در تهران و شهرستان ها و به جرم راه اندازی آشوب خیابانی، رد صلاحیت می شن. بدون استثنا! تو این یکی تقریبا شک ندارم. در اثر این اتفاق، تصفیه ی شدیدی در مجلس اتفاق خواهد افتاد که راه رو برای تصویب هر قانونی، از جمله امکان شرکت رئیس جمهور در دوره های متوالی در انتخابات باز می کنه. با توجه به گرایشات شورای نگهبان قانون اساسی، این اتفاق کاملا قابل انجام شده الان
دوستان، این سناریو رو برای مردم روشن کنید. هاشمی واقعا الان یک لولو بیشتر نیست برای ترسوندن مردم. کسی که راحت توی شب اعلام نتایج حبس خونگی شد و توی تلویزیون مملکت بهش گفتند دزد و هیچ اعتراضی نتونست بکنه، چه قدرتی داره؟ اما مردم ما هنوز از لولوی هاشمی می ترسند. هنوز که هنوزه فکر می کنند اعتراض کنندگان و کسانی که می رن تظاهرات، ایادی هاشمی هستند. هنوز فکر می کنند که این ها یک عده آشوبگرند؛ نمی دونند که دانشجوهای بهترین دانشگاه های کشور دارند تمام کارها رو هماهنگ می کنند. به مردم بگین مبادا از ترس لولو، بپرید تو بغل دراکولا!! اطلاع بدید به مردم