Archive for the ‘اجتماعی’ Category

بسیجی دلاور!

جون 17, 2009

یادم می آد زمانی که اون اتفاق شنیع توی دانشگاه زنجان افتاد، توی 360 یک پستی نوشتم راجع به دلایل رخ دادن همچین اتفاقی. نوشتم که مشکل اصلا از آدم ها نیست. هر آدمی ممکنه توی شرایط مشابه دچار همچین خطاهایی بشه. نوشتم که مشکل از اونجایی ناشی می شه که ما به یک نفر آدم که اصلا صلاحیتش روشن نیست، اجازه می دیم در مورد صلاحیت بقیه تصمیم بگیره و اخراجشون کنه. توی هر اداره و دانشگاه و … هم چندین نفر از این یک نفر ها داریم!
این موضوع رو داشته باشید، بذارید کنار اتفاق دوشنبه شب در میدان آزادی. با دوستی از بچه های بسیج دانشجویی که صحبت می کردم، می گفت که یک نفر بوده فقط که قاطی کرده و مردم رو بسته به رگبار!! خوب که فکر کردم، دیدم اگر من هم تو اون شرایط بودم و با یه جمعیت عظیم که دارن بر علیه مسئولین محبوب من اعتراض می کنند دعوام می شد و یک اسلحه پر و حاضر آماده توی کشوی میزم داشتم، ممکن بود همین کار ازم سر بزنه! واضحه، باز هم مشکل از فرد نیست، مشکل از یک سیستم غلطه که به بسیجی اسلحه می ده!
چند تا کشور دنیا رو می شناسید که یه نیروی شبه نظامی داشته باشه که هم کار فرهنگی کنه و هم اسلحه داشته باشه؟
احتمالا الان یاد حزب الله لبنان افتادید، درسته؟! نه، اون هم این مدلی نیست. اولا لبنان سال ها درگیر جنگ داخلی بوده و بسیاری از مردمش همین طوری هم مسلح هستند! امنیت کشور ما کجا و لبنان کجا؟ توی چند سال اخیر، مدام در حال جنگ هستند. ضمن اینکه اون ها یک تشکل هستند که به دلایل مختلفی تشکیل شدند و بزرگترین افتخارشون اینه که جلوی سومین ارتش مقتدر دنیا ایستادند و شکستش دادند. حماس هم دقیقا همین طور! ضمن اینکه توی همون لبنان هم خیلی از مردم اعتراض دارند به مسلح بودن حزب الله (بگذریم از درست یا غلط بودن حرفشون)
من جای دیگه ای رو نمی شناسم! اگر شما می شناسید به من هم بگید. تا وقتی که این جور مشکلات ریشه ای که توی همه ی تیکه های کشور به چشم می خوره، وجود داره، اصلاح کشور رو به خواب هم نمی تونیم ببینیم!

انتظارات من از دانشجوي اميركبير

آوریل 13, 2009
انتظارم از كسايي كه تو دانشگاه اميركبير درس مي خونن بيشتر از اينه! نمي گم خودم چيزي هستم، اما انتظار دارم كه يه نفر آدم توي اينجا حداقل ها رو داشته باشه
انتظار ندارم يه دانشجوي اميركبير به راحتي هر چه تمام تر فرياد بزنه و خدا رو زاييده ي حس نياز آدمي به اعتماد بدونه و رسما باهاش ابراز دشمني كنه و حتي كلمات ركيك در موردش به كار ببره. حتي اگر بگيم اين عقيدشه، به نظرم بهتره توجه داشته باشه كه اين خدا مورد احترام قشر عظيم جامعه است (به عنوان يه چيز مقدس) و توهين بهش عملا باعث رنجش و ناراحتي قشر عظيمي از افراد مي شه
انتظار ندارم وقتي با يه دانشجوي فوق ليسانس حرف مي زنم، ازم بپرسه «ميرحسين كيه؟» بابا ناسلامتي تو توي سياسي ترين دانشگاه ايران، 5-6 ساله مشغول تحصيلي. اين آخه سواله تو مي پرسي؟
انتظار ندارم وقتي با يه نفر راجع به اسرائيل حرف مي زنم و مي گم كه تلويزيون ايران همه ي حقايق رو نمي گه، شروع كنه به فرياد زدن كه تو چرا از اسرائيل طرفداري مي كني! انصافا اين يكي نوبر بود
انتظار ندارم كه توي يه بحث، طرفم برگرده بهم بگه «من خيلي تو اين زمينه مطالعه كردم، اما دليل اين چيزو نمي دونم. اما اگه لابد درست بوده كه اين كارو كردن ديگه» اين يعني چي؟! نمي دونم
انتظار ندارم وقتي با يكي راجع به تسخير لانه ي جاسوسي صحبت مي كنم كه خودش اهل بحث سياسيه، بگه «تا حالا به اين موصوع فكر نكرده بودم كه عكس العمل طبيعي كشوري مثل آمريكا در برابر تسخير سفارتخونش به مدت طولاني، حمله ي نظاميه. همش فكر مي كردم كه دشمني ريشه دارش باعث حملست!!» نمي دونم چي بايد بگم. يعني تا حالا به اين موضوع به اين بديهي فكر نكرده بوده؟
شايد توقع من زياده، هر چند اينطوري فكر نمي كنم
 
 
 

دموكراسي

مارس 27, 2009
مي گم دموكراسي هميشه هم خوب نيست ها، قبول داريد؟
زماني كه امام خميني با اصلاحات شاه مقابله مي كرد و مي گفت زنها توي اين كشور نبايد راي بدن (دوستان همه مي دونند كه من خودم بدجور مدافع حقوق زنانم، نزنيد لطفا!) احتمالا فكر همين روزها رو مي كرده. يك نمونه از مضرات دموكراسي همين انتخابات رياست جمهوري خودمون. دكتر فراهاني هم يك راي داره، دانشجوها و متفكران هر كدوم يك راي، چراغعلي حردانيان نژاد هم يك راي! (آقاي چراغعلي حردانيان نژاد يك انسان خيالي است با حداقل معلومات و حداقل تفكر! توهين به دهاتي هاي محترم مملكت نباشه، بنده خودم اهل روستاي آق زيارت از توابع شهرستان هشترود هستم. اينجا بحث معلومات و بينش سياسي مطرحه) اما ملاكهاي اين آقاي چراغعلي چيه براي راي دادن؟ مي گم خدمتتون: «طرف مسلمونه، آدم خوبيه، اينقدر تو دهات ما وام داده به مردم، خدا خيرش بده. طويله ي فلاني خراب شده بود، رئيس جمهور اومده بود، رفت نامه داد دو ميليون وام بدون بهره بهش دادند. و از اين حرفها
حالا الان معضلي شده اين قضيه توي اين كشور. جماعت تحصيلكرده مدام نگران راي اين دسته از مردم (كه اتفاقا بخش زيادي از مردم رو هم تشكيل مي دن) هستن و اتفاقا راي اين دسته هم بدجور تاثير گذاره (نمونه ي بارزش، راي آقاي كروبي توي دوره ي قبل رياست جمهوري) و كانديداها هم به جاي اينكه تلاش براي جذب آراي افراد تحصيلكرده و با معلومات بكنند (كه كار خيلي سختيه و بايد كلي سوال و جواب پس بدن) مي رن و تلاش مي كنند واسه جذب آراي شهرستان ها و دهات . نتيجش مي شه چيزي كه همه داريم مي بينيم
دموكراسي جايي جواب مي ده كه مردم معلومات داشته باشند. روزنامه خوندن جزو ملزومات اساسي دموكراسيه، تلويزيون بي طرف جزو لوازم اصلي دموكراسيه، منتقد متخصص با اجازه ي آزادي بيان كه مدام متهم به مافيا بودن نشه، جزو ابزار اصلي دموكراسيه. بدون اينا دموكراسي يعني كشك! مفهومي نداره
اينجاست كه آدم متوجه مي شه تفاوت دموكراسي فرانسه رو با دموكراسي ما. اونجا معلومات بالاست، بي سوادي پايينه و هر كسي كه راي مي ده (هر كسي كه نه، اما خيلي از مردم) با بينش راي مي دن. اينجاست كه آدم متوجه مي شه چرا تمام كشورهاي ضعيف دنيا، مردمشون بي سوادند. اينجاست كه آدم مي فهمه چرا ژاپن شده ژاپن ، چون كه يك نفر بي سواد هم نداره. و اينجاست كه آدم متوجه نمي شه چرا وضع آموزش و پرورش و دانشگاه هاي اين مملكت اينقدر خرابه

من و تلويزيونمون

مارس 14, 2009
الان كه اينجام، از هر چي برنامه تو تلويزيون پخش مي شه سرخورده شدم. جالبه ها، انصافا بحث بحث تلويزيون نيست. اين موضوع تو تموم زندگي ماها داره رسوخ مي كنه. حالا كدوم موضوع
امشب شب تولد حضورت رسول اكرم (ص) بود و من انتظار داشتم با روشن كردن تلويزيون يه ذره برنامه قشنگ و جذاب توي تلويزيون ببينم. چهار تا دونه فيلم، موزيك قشنگ يا هر نوع برنامه جذاب ديگه. اما قشنگترين برنامه ي تلويزيون يه فيلم هندي بود كه بعد از ده دقيقه نگاه كردنش، از هر چي فيلم بود سير شدم
اما از اونور
شبهاي شهادت هر يك از ائمه، تلويزيون ما پر مي شه از برنامه هاي مناسبتي. از انواع و اقسام مداحي گرفته تا تغيير موزيك اخبار، آشنايي با سيره اهل بيت و … دقيقا برعكس تمام دنيا كه توي تمام عيدهاشون برنامه هاي خاص دارند، ما فقط براي عزاداري برنامه داريم. بعد توي خيابون همش مي گيم چرا مردم اعصاب ندارن و چرا همه با هم دعوا مي كنن و … خوب معلومه ديگه! كشوري كه اين همه مشكل اقتصادي توش باشه و يه ذره شادي رسمي نداشته باشه، نتيجش مگه جز اين مي شه؟
دارم فكر مي كنم كه نوروز و چهارشنبه سوري، تنها مناسبتهايي است كه ما واقعا يك برنامه معين براي جشن داريم (كه البته دومي به لطف بعضي ها، تبديل شده به صحنه نبرد تن به تن!) چرا واقعا؟ بگذريم از مهرگان و سپندار مزگان و … كه خوب كلا منقرضشون كرديمچرا حداقل عيدهاي با زمينه اسلامي رو درست و حسابي برگزار نمي كنيم؟ نمي شه؟ عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان، نيمه شعبان، ولادت حضرت علي، ولادت حضرت زهرا، (انصافا اين يكي رو يادم نبود كه شده روز زن) و چندين و چند تاي ديگه. حداقل مي شه اين ها رو عيد گرفت ديگه. آخه فقط تعطيل كردن ادارات چه نفعي واسه مردم داره جز كم شدن بهره وري؟ مثلا مي شه به جاي زير سوال بردن ذات عشق و هديه كه خارجي ها توي ولنتاين تصويرش مي كنن، يا سپندار مزگان رو جشن بگيريم، يا سالروز ازدواج حضرت علي و حضرت زهرا. افسوس كه كسي به فكر نيست

افراط گرايان به ظاهر روشنفكر

مارس 6, 2009
افراطي گري رو بد مي دونم. فرقي نمي كنه از كدوم طرف باشه. افراطي گري ديني مي شه بن لادن و افراطي گيري ضد ديني مي شه سلمان رشدي. البته من ديگه اوج افراطي گري رو مثال زدم
حالا چي شد كه حرفمو اينطوري شروع كردم. چند وقته حس مي كنم خيلي از افرادي كه دور و برم هستند، يه نوعي افراطي هستند! (توهين به شخص خاصي نمي كنم؛ حتي شايد خودم هم همچين خصوصيتي دارم و خودم نمي دونم.) حالا يكي مي شه افراطي ديني و رسما و در ملا عام اعلام مي كنه كه «توي جمهوري اسلامي ما چنان پيشرفت هاي عظيمي داشتيم كه حد و مرز نداره» و اون يكي برمي گرده و مي گه «كلا هيچ كار به درد بخوري از ابتداي انقلاب تا به حال انجام نشده»! چقدر متناقض
يكي آدمايي كه حجابشون مطابق شئونات جمهوري اسلامي نيست رو اصلا آدم نمي دونه! يكي ديگه زناي با حجاب رو امل خطاب مي كنه
يكي معتقده دختر اگه چادري نباشه مشكل داره، اون يكي به دختراي چادري مي گه «كلاغ سياه» (با عرض معذرت فراوان از خانم هاي محترم و متشخص، به ويژه چادري ها! مطمئنا همه مي دونن كه نظر من خيلي با اين گفته ها تفاوت داره) د
يكي معتقده كه دستگاه امام حسين يه دستگاه ويژه است و حتي اگه مردم قمه هم بزنند و پا برهنه روي ذغال داغ راه برن مشكلي نداره، اون يكي مي گه جمع كنيد اين مسخره بازي ها رو، امام حسين كيلو چنده!د
زياده از اين مثال ها! بخوام بنويسم چندين روز طول مي كشه. نمي دونم، چرا ما آدم ها نمي تونيم به عقايد ديگران احترام بگذاريم. چرا نمي تونيم بپذيريم كه آدم ها هميشه آدم هستند؛ چه حجابشون كامل باشه و چادري باشند، چه بي حجاب! چرا نمي تونيم تصور كنيم كه نظريات ما معيار قضاوت خدا نيست؟ چرا نمي تونيم آدم هايي كه حتي خدا رو قبول ندارند (يا در وجودش شديدا شك دارند) رو حداقل انسان بدونيم؟! يا برعكس، چرا نمي تونيم به عقايد كساني كه اعتقاد به خدا در همه ي جنبه هاي زندگيشون اثر داشته، احترام بگذاريم؟
گرچه نيازي به سوالي نوشتن اين جملات نبود. فكر كنم خودم جوابشو مي دونم! مشخصا دليلش علم خيلي محدود ماست كه باعث مي شه معلومات محدودمون رو تمام علم لازم براي زندگي بدونيم. خدا كمكمون كنه، به خصوص من رو كه حداقل خودم بتونم با فكر بازتر و به دور از هر نوع افراطي گري فكر و زندگي كنم

سلمان رشدي: يك احمق به تمام معنا

فوریه 17, 2009
چند روزي مي شه كه يك فعاليت به فعاليتهاي روزانه ام اضافه شده: فحش دادن به سلمان رشدي!! دوستان توي 360 و فيس بوك ديدن كه چقدر از اين آدم بدم اومده. آقا شاهين گل درخواست كرد كه يه مقدار از كتابش رو بنويسم تا جماعت متوجه بشن چي گفتهاما قبل از آوردن بخش هاي كتاب، بايد بگم كه دارم فكر مي كنم كه شايد كار من اشتباهه. خوب كه فكر مي كنم، مي بينم اين آدم بيشتر نيازمند ترحمه تا كوبيدن. اين آدم يه مجموعه است از عقده هاي دروني كه احتمالا هيچ راهي جز فحاشي واسه تخليه اش پيدا نكرده. مثل يه بچه كه از دست اطرافيانش دلش پره و هر چي دلش مي خواد به همه مي گه.

اما درباره ي كتاب. هميشه تصورم از كتاب آيات شيطاني، كتابي بود كه با يك سري استدلال، كه سعي در زير سوال بردن عصمت پيغمبر داره. اما برعكس، تو اين كتاب تنها چيزي كه اصلا پيدا نمي شه، يك ذره منطق و استدلاله. داستان با زندگي دو ستاره هندي، يكي ستاره سينما به نام «جبرئيل فرشته» و ديگري يك دوبلور به نام «صلاح الدين چمچاوالا» شروع مي شه. خوب، تا اينجاي داستان من خودم مشكلي نداشتم، عليرغم انتخاب هوشمندانه ي نام جبرئيل براي يك آدم فاسد! اما به هر صورت اون رو يك آدم با نام جبرئيل معرفي مي كرد، نه خود جبرئيل.

اما قسمت دوم داستان، درباره شهري به نام «جاهليه» نوشته شده كه همون مكه است. من فقط چند تا جمله از كتاب رو واستون مي نويسم. خودم هم حتي راضي به نوشتنش نيستم، اما فكر مي كنم به خيلي ها كمك كنه كه بهتر درك كنند شرايط اين كتاب رو

در روزگاران كهن، حضرت ابراهيم به اتفاق همسرش هاجر و فرزندش اسماعيل به اين دره آمده بود. ابراهيم هاجر را در اينجا، در اين بيابان بي آب و علف رها كرد. هاجر پرسيد: آيا اين اراده ي خداوند است؟ ابراهيم جواب داد: آري. و آن گاه هاجر را به حال خود رها كرد و رفت. حرامزاده! انسان از همان بادي امر خدا را وسيله توجيه كارهاي توجيه ناپذيرش قرار داده است.

(درباره پيامبر اسلام كه او را سوداگر مي خواند) گوشه نشين ما كه كوه نيز مي پيمايد و انگيزه پيامبري دارد، ماهوند ناميده خواهد شد. ماهوند مترادف با شيطان. نامي كه در قرون وسطي كودكان را از آن مي ترساندند.

اين بيكاره ي ايراني كه نامي عجيب دارد، سلمان! و در جايي ديگر سلمان و بلال را مست خطاب مي كند.

در جايي پيامبر خدا از خواب بيدار شده و خودش را بدون لباس در بستر هند جگرخوار مي يابد.

و چندين مورد ديگه

اصلا بحث هاي اعتقاديش رو فعلا بي خيال! اينكه تمام كتاب بر مبناي تناسخ نوشته شده، مهم نيست. چون به هر صورت نظرشه. اما به نظرم آدم بايد واقعا احمق باشه كه يكي از بزرگترين انبياي الهي و كسي كه تمام اديان الهي عملا به نوعي مديون او هستند رو اين چنين بي شرمانه مورد خطاب قرار بده. تازه من هيچ كدوم از بخش هايي كه جبرئيل رو يك آدم بي شعور و بدون ذره اي فكر كه گير پيغمبر افتاده و جوابي براي سوال هاش نداره رو نياوردم! يا اينكه جبرئيل در مورد اندام فلان بازيگر زن داره صحبت مي كنه و …

حالا شما بگيد. خدا وكيلي، حق دارم بهش بگم احمق يا نه؟

فرار مغزها

فوریه 3, 2009

نمي خوام بگم آسمون دنيا همه جا همين رنگه، چون ديگه واقعا نهايت كليشه است
نمي خوام بگم بياييد ميهن پرست باشيم و به خاطر وطنمون بمونيم و بسازيمش، چون خيلي ها با اين حرف مخالفند
نمي خوام بگم اينجا بهترين وطن دنياست، چون معتقدم نيست
نمي خوام بگم اونجا غربته، چون ممكنه شما اونقدري كه من با اين موضوع مشكل دارم، واستون سخت نباشه تحملش
نمي خوام بگم دوري شما از خانواده تون واسه اونها سخته، چون ممكنه بگيد به من چه!! من كه نمي تونم از زندگيم بمونم
و هزار تا حرف ديگه رو نمي خوام بزنم. اصلا نيومدم اينجا كه بگو تو اين كشور بمونيد. فقط و فقط حرفم اينه، خواهش مي كنم خوب گوش كن و بهش فكر كن:ا
تو هر كاري، ما يه سري عوامل داخلي داريم و يه سري عوامل خارجي. فكر نكنم لازم باشه توضيح بدم كه عوامل داخلي و خارجي چيه. اما به عنوان مثال، وضعيت افتضاح دانشگاه هاي اين كشور، عدم توجه به متخصصان و … يه سري عوامل خارجي در راه موفق شدن هر آدمه. فكر نكنم تا اينجاي حرفم كسي مخالفتي داشته باشه
جالبه، ما تموم كارهاي خوبمون رو به عوامل داخلي نسبت مي ديم، يعني مي گيم كه «من كنكور قبول شدم، من بازي رو بردم، من اون كشف بزرگ رو انجام دادم، من نمره ي خوب آوردم و …» اما تمام شكست ها مربوط به عوامل خارجيه. اين حرفا آشنا نيست واستون؟ «استاد فلان درس منو انداخت، زمين ليز بود تصادف كردم، مدرسه ام خوب نبود كنكور قبول نشدم، بحران جهاني شد اقتصاد ما به هم ريخت، دولت قبلي بد كار كرد بيكاري زياد شد، و …» حالا اينا چه ربطي داشت به حرفاي اولم؟ واضحه. تو اين زمينه هم ما تمام مشكلات رو داريم به گردن عوامل خارجي مي اندازيم. يعني همش مي گيم كه تو اين مملكت به ما راه نمي دن و راه پيشرفت نيست. خوب دوست گل من، برو يه جا رو پيدا كن و خودت بشو مديرش و درستش كن، چرا از زير مشكل در ميري؟ ببخشيد كه اينقدر رك گفتم!اما واقعا عقيدم راجع به كساني كه مرتب دم از فرار از مملكت و … مي زنن، همينه. آدم هايي كه يه بستر راحت و آماده مي خوان كه شروع به كار كنند. نگيد نمي شه، چون واقعا مي شه. قبول دارم كه سخته، اما اگه آسون بود كه خوب هر كسي از عهده انجامش بر مي اومد. اين امكانات در اختيار هر كسي باشه راحت كارش رو مي كنه ديگه
اگر همين الان گفتيد نمي شه و روي حرفتون هم مصمم هستيد، بدونيد آدم بزرگي نيستيد (اگر نگيم كوچك هستيد!!) چون آدم هاي بزرگ چالش هاي بزرگ انتخاب مي كنند و آدم هاي كوچك دنبال اهداف كوچك و ساده هستند. باز هم شرمنده اگر رك گفتم
ختم كلام: گرچه عوامل خارجي توي انجام هر كاري موثرند، اما عوامل داخلي موثرترند. درسته همون طور كه اولش گفتم همه جاي دنيا يك شكل نيست، اما يادمون باشه ما همه جاي دنيا همينيم كه هستيم!! اگه قراره حقير باشيم، همه جا هيمن طور مي مونيم و اگه هم قراره بزرگ ترين آدم ها باشيم، جا و مكانش خيلي مهم نيست

عادل فردوسي پور……شيره

ژانویه 20, 2009
آره، درست مي بينيد!!! اين عكس عادل فردوسي پوره. هم رشته اي ما كه تونسته خودش رو با كمك سوادش و معلوماتش تبديل كنه به يك وزنه توي تلويزيون. ماجراش رو مي تونيد اينجا بخونيد:
http://www.fararu.com/vdcamwn6.49noi15kk4.html
اول يه نكته رو بگم. يه جايي خوندم كه ضعيف ترين مدير دنيا، مديريه كه مدام از مدير قبلي انتقاد كنه! اينو داشته باشيد و مقايسه كنيد با حرفاي مسئولين محترم دولت كه تقريبا توي تمام مصاحبه هاشون، عملكرد دولتهاي قبلي رو زير سوال مي برند و از عملكرد دولت نهم تعريف و تمجيد مي كنند. جالب اينجاست كه هر كس هم هر انتقادي مي كنه، مثلا مي گه وضعيت ورزشگاه ها خوب نيست، متهم به تخريب دولت مي شه!
فكر كنم از هر كسي كه يك كمي راجع به فوتبال مي دونه بپرسيد، اذعان داره كه علي كفاشيان بي لياقت ترين رئيس فدراسيون تاريخ ايرانه. رئيس فدراسيوني كه نمي تونه حداقل بازي هاي تداركاتي رو براي تيم ملي درست كنه، تيم ملي رو چند ماه بدون مربي نگه مي داره و … (عملكردش به عنوان رئيس كميته ملي المپيك هم كه توي المپيك پكن ديديم!!) اما اصلا مهم نيست! فرض كنيم بهترين مدير ورزشي دنياست. آيا در كار بهترين مديران ورزشي دنيا هيچ اشكالي نيست؟

خوبه كه عادت كنيم يه مقدار انتقاد هم بشنويم و همه ي انتقادات رو به پاي دشمني نذاريم. اين انتظار بيجاي خيلي از ايراني هاست كه انتظار دارند كه توي همه ي برنامه ها ازشون تعريف و تمجيد بشه (اونم از كي!!!) كه دوست عزيزمون، برگشته گفته كه چرا همش مشكلات رو مي گيد. يكي نيست بگه الان كه تلويزيون كاملا با دولت هماهنگ عمل مي كنه و كلي ازش تعريف مي كنه، حداقل اين يه برنامه انتقادي رو تحمل كنيد ديگه!! دوست عزيز، سخنگوي محترم سازمان تربيت بدني، جناب آقاي آخوندي نه چندان محترم !! اگر بنا باشه كه همش بشينيم و از شما تعريف كنيم كه وضعمون تا ابد همين باقي مي مونه

به هر حال، به عنوان آدمي كه كاملا طرفدار آزادي بيانم، اعلام مي كنم كه حاضرم 100 تا پيامك واسه حمايت از عادل به هر كس كه لازم باشه بفرستم! اگه لازم باشه، حاضرم برم دم در سازمان تربيت بدني تحصن هم بكنم!! نه به خاطر فوتبال و نه به خاطر شخص عادل فردوسي پور، بلكه به خاطر آزادي بيان

اسرائيل، ايران و انگلستان

دسامبر 31, 2008

فكر نمي كردم مطلبي كه راجع به محرم نوشته بودم اينقدر زود نمود عيني پيدا كنه!! فكر كنم اكثرا شنيديد: عده اي از دانشجويان با ورود به باغ سفارت انگليس، اين مكان را به مدت 1 ساعت اشغال كردند
جالبه: عده اي از دانشجويان براي اعتراض به اقدامات اسرائيل در نوار غزه، پس از درگيري با پليس ايران، وارد سفارت انگلستان شدند
تا همين جا فكر كنم شدت حماقت مشخصه!! هنوز نتونستيم تاوان اشغال سفارت آمريكا در سال 58 رو بديم (كه يكي (فقط يكي!) از عواقبش جنگ 8 ساله ايران و عراق با بيش از 500 هزار نفر كشته بود!!) كه دانشجويان محترم و عاقل اين مملكت با تصور اينكه راه حل مبارزه با كشوري كه 60 ساله در نقشه سازمان ملل ثبت شده و يكي از قويترين لابي هاي دنيا رو داره و كلي ثروت داره و يكي از بزرگترين ارتش هاي دنيا رو داره، اشغال سفارت انگلستان براي يك ساعته!!! دست به انجام اين كار زدند. خداوندا، كمي، فقط كمي فكر به ما بده

محرم و حماقت هاي ما

دسامبر 28, 2008
جالبه كه تقريبا تمام مداح هاي ما به جاي پرداختن به واقعيت عاشورا و نهضت امام حسين، فقط و فقط همچين چيزايي مي خونن
پر پرواز بده تا من، پر بگيرم تا حريمت نوكرت مي شم به والله، سر سفره كريمت
يه خيابون بهشتي، اسمش بين الحرمينه
به دلم برات شده، بابام مياد امشب
و … كه فكر كنم تقريبا همه شنيدن. تازه اينا جزو بهترين هاي مداحيه كه حرفي از سگ و … نمي زنه!!! نمي دونم چرا، اما انگار الان اصل بر رنج هاي حضرت ابا عبدالله قرار گرفته، نه دليل تحمل اين رنج ها. من خودم معلومات ديني زيادي ندارم، اما چيزي كه برداشت من از زندگي ائمه و واقعه عاشوراست اينه
مبارزه با ظلم و ستم توسط هر كسي در هر موقعيتي با ابزار و لوازم مناسب اون موقعيت
نمونه بارزش مقايسه زندگي امام حسن (ع)، امام رضا (ع) و امام حسين (ع) كه هر كدوم از ابزار مناسب اون شرايط استفاده كردند. اما آيا ما كه ادعاي مسلماني و شيعه بودن داريم، اين رو ياد گرفتيم؟ مثال مي زنم
واقعه دانشگاه زنجان اتفاق افتاد و صداي هيچ كدوم از ما در نيومد. مسئولين هم با كمال پررويي تقريبا ازش حمايت كردند
چند وقت پيش يكي از هم دانشگاهي هاي خودمون به دليل اشتباهات مسئولين به شدت مصدوم شد، اما ما باز هم صدامون در نيومد
چند مورد بي عدالتي بزرگ جلوي چشممون تو جامعه هست؟ چند درصد وزرايي كه براي اين مملكت انتخاب مي شن، بر اساس صلاحيت و شايستگي و نه بر اساس رابطه انتخاب مي شن؟
نظام مالياتي ما چقدر عادلانه است؟ چرا بايد كارمند ما به اندازه بازاري ماليات بده؟
اگه بخوام بگم، حداقل 100 تا ديگه مي تونم بنويسم. جالبه كه اون هايي هم كه مي دونن بايد عكس العمل نشون بدن، راه حلش رو نمي دونند. مثلا كسايي كه توي دانشگاه خودمون راه حل مقابله با مشكلات رو آتش زدن عكس رئيس جمهور مملكت مي دونستند. يا كسايي كه راه حلش رو فرار از مملكت مي دونند. به نظر من اينها يعني حماقت محض!! حالا اينا چه ربطي داشت به عاشورايي كه اول گفتم؟
متاسفانه به دليل شيوه مداحي ها و … كه اول صحبتم گفتم، بسياري از قشر تحصيلكرده و داناتر مملكت (كه من فكر مي كنم خيلي از بچه هاي دانشكده ي ما تو اين دسته قرار بگيرند) كلا هيئات و … رو تحريم كردند و كساني كه تو اين مراسم شركت مي كنند رو هم تقبيح مي كنند. اما به نظرم اين دوستان ما يك مشكل بزرگ دارند: اين كه به جاي حل مساله، صورت مساله رو پاك مي كنند!! شما خودتون به من بگيد كه كدوم بهتره: اين كه ما با حضورمون توي اين مراسم سعي بكنيم حتي به اندازه ي يك سر سوزن وضع رو بهتر كنيم يا اينكه كلا اجازه بديم كه اين مراسم هر روز با جهالت بيشتري برگزار بشه؟ قبول دارم كه شايد حرف من و شما تاثير زيادي نداشته باشه، اما مطمئنم كه بي تاثير نيست. . بهتر نيست كه ما با حضور خودمون توي اين مراسم سعي كنيم هدف واقعي عاشورا رو به كساني كه تنها ديدشون نسبت به عاشورا گريه و طبل و زنجيره ياد بديم؟ يا حداقل خودمون رفتار بهتري ارائه بديم، شايد بقيه هم احساس كردند كه اين راه درستشه؟ يا نه، هيچ كدوم! از كساني كه واقعا عالم هستند دعوت كنيم كه به جاي اين طبل و دهل بازي، اين حرفا رو به مردم انتقال بدن
يه چيزي واضحه: با فاصله گرفتن از اين سيستم، نه تنها هيچ دردي دوا نمي شه، بلكه روز به روز اوضاع بدتر مي شه. قضاوت در مورد درست يا غلط بودن حرفم با خودتون، خوشحال مي شم نظرات بقيه رو بدونم