Archive for جون 2009

یاور، یاوری کن

جون 24, 2009

کاش می شد نوشت! کاش اعصاب نوشتن داشتم. کاش می تونستم یک ذره خودم رو با نوشتن خالی کنم. اما الان می دونم هر چیزی هم که می نویسم به درد نخور از آب در می آد! اینقدر که فکرم درگیر چیزهای مختلفه
حرفام رو یادم نمی ره، منتظر زمانی می مونم که این حرفهای خوب با کلمات بد از بین نره

شنیدید؟

جون 19, 2009

خطبه های نماز جمعه رو شنیدید؟! ای کاش من و عطا الله مهاجرانی هر دو اشتباه کرده باشیم!!! امیدوارم واقعا
تحلیل خودم از اوضاع بده! خیلی بد! فقط می تون بگم:
اللهم عجل لولیک الفرج
اما حداقل مزیت این خطبه ها، روشن شدن مواضع رهبری معظم در مورد بسیاری از مسائل بود. مسائلی که تا کنون ایشون مواضع صریح و روشن خودشون رو اعلام نکرده بودند. کلا من از شفافیت استقبال می کنم. ای کاش دکتر احمدی نژاد هم از شعار مهم آقای موسوی مبنی بر شفافیت و آزادی اطلاعات استفاده کنه که باعث حل بسیاری از مشکلات کشور می شه.
تا الان در بسیاری از بحث هایی که با دوستان داشتیم، بحث سر همین بود که رهبر هم همراه با رئیس جمهور از بعضی حرفهاش حمایت می کنه یا نه که فکر کنم برای همه مون واضح و آشکار شد. تصمیم با اینکه این صحبت ها درسته یا نه، با خودتون!
اما خوب این قضایای بعد از انتخابات، فقط کشته و زخمی و ترس و ارعاب نداشت! (لازمه به نظرم فعل ماضی به کار ببرم، چون به احتمال بالای 90 درصد کل قضیه تموم شده) این قضایا پشت پرده ی خیلی ها رو روشن کرد. قبح خیلی از مسائل ریخت. توی تلویزیون دولتی کشور از آدم هایی نام برده شد که تا الان کسی نمی تونست ازشون نام ببره و از بردن این نام ها هم حمایت شد.
یک نتیجه ی دیگه ی این قضایا هم به نظرم رفع شدن احتمال حمله ی نظامی آمریکا به ایران بود! ربطش؟! ربطش این بود که همون جوون های معتاد و لا ابالی این شهر، حاضر بودند جونشون رو فدا کنند. مطمئن باشید این رو آمریکایی ها بهتر از هر کس دیگه توی این شهر و کشور دیدند. مطمئن باشید اگه همین الان آمریکا هم حمله کنه، مردم محکم می ایستند جلوش. شک ندارم تو این موضوع. البته باید دید به جای حمله ی نظامی چه گزینه ای می آد جلو و آیا ما با آمریکا بهبود روابط خواهیم داشت یا محاصره ی اقتصادی (که بدتر از حمله هم هست)

خدا به خیر بگذرونه

بسیجی دلاور!

جون 17, 2009

یادم می آد زمانی که اون اتفاق شنیع توی دانشگاه زنجان افتاد، توی 360 یک پستی نوشتم راجع به دلایل رخ دادن همچین اتفاقی. نوشتم که مشکل اصلا از آدم ها نیست. هر آدمی ممکنه توی شرایط مشابه دچار همچین خطاهایی بشه. نوشتم که مشکل از اونجایی ناشی می شه که ما به یک نفر آدم که اصلا صلاحیتش روشن نیست، اجازه می دیم در مورد صلاحیت بقیه تصمیم بگیره و اخراجشون کنه. توی هر اداره و دانشگاه و … هم چندین نفر از این یک نفر ها داریم!
این موضوع رو داشته باشید، بذارید کنار اتفاق دوشنبه شب در میدان آزادی. با دوستی از بچه های بسیج دانشجویی که صحبت می کردم، می گفت که یک نفر بوده فقط که قاطی کرده و مردم رو بسته به رگبار!! خوب که فکر کردم، دیدم اگر من هم تو اون شرایط بودم و با یه جمعیت عظیم که دارن بر علیه مسئولین محبوب من اعتراض می کنند دعوام می شد و یک اسلحه پر و حاضر آماده توی کشوی میزم داشتم، ممکن بود همین کار ازم سر بزنه! واضحه، باز هم مشکل از فرد نیست، مشکل از یک سیستم غلطه که به بسیجی اسلحه می ده!
چند تا کشور دنیا رو می شناسید که یه نیروی شبه نظامی داشته باشه که هم کار فرهنگی کنه و هم اسلحه داشته باشه؟
احتمالا الان یاد حزب الله لبنان افتادید، درسته؟! نه، اون هم این مدلی نیست. اولا لبنان سال ها درگیر جنگ داخلی بوده و بسیاری از مردمش همین طوری هم مسلح هستند! امنیت کشور ما کجا و لبنان کجا؟ توی چند سال اخیر، مدام در حال جنگ هستند. ضمن اینکه اون ها یک تشکل هستند که به دلایل مختلفی تشکیل شدند و بزرگترین افتخارشون اینه که جلوی سومین ارتش مقتدر دنیا ایستادند و شکستش دادند. حماس هم دقیقا همین طور! ضمن اینکه توی همون لبنان هم خیلی از مردم اعتراض دارند به مسلح بودن حزب الله (بگذریم از درست یا غلط بودن حرفشون)
من جای دیگه ای رو نمی شناسم! اگر شما می شناسید به من هم بگید. تا وقتی که این جور مشکلات ریشه ای که توی همه ی تیکه های کشور به چشم می خوره، وجود داره، اصلاح کشور رو به خواب هم نمی تونیم ببینیم!

سرآغاز

جون 16, 2009

چقدر حیف که شروع این وبلاگ با چنین اتفاقاتی در شهر و کشورم همراه شده
خیلی دوست داشتم اگر وبلاگی برای خودم درست می کنم، با یک مطلب با نشاط و خوب شروعش کنم، اما واقعا نمی شه! دیشب به اعتراف صدا و سیما، 7 نفر در یک راهپیمایی که کاملا آرام بود، در اثر تیراندازی بسیج کشته شدند. بای ذنب قتلت؟
چی فکر می کردیم و چی شد؟! قبل از انتخابات مدام توی این فکر بودم که این انتخابات می تونه کمک زیادی به توسعه ی کشور کنه. برای اولین بار مناظره های انتخاباتی به طور علنی بین کاندیداها برگزار شد، برای اولین بار رقابت شدیدی بین کاندیداها برقرار شده بود، برای اولین بار تمام کاندیداها صحبت از مشکلات سیستم یارانه ای کشور می کردند، برای اولین بار تمام کاندیداها برنامه های مدونی برای رسیدگی به امور بانوان داشتند و خیلی از اولین های دیگه! چی شد یه دفعه؟
از اون فضای شور و نشاظ انتخاباتی چرا به اینجا رسیدیم؟ مقصر کیه؟
چرا به وضعی رسیدیم که بسیاری از بزرگان اندیشه و سیاست در این کشور از اون به یک کودتا تفسیر می کنند؟! دستگیری بسیاری از نیروهای سیاسی جناح رقیب (همین الان که دارم این مطلب رو می نویسم، بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان و محمد علی ابطحی در بازداشت هستند) بدون هیچ دلیل موجه، حمله به دفتر مرکزی جبهه مشارکت و پلمب دفتر این حزب که یکی از محبوبترین احزاب ایران هستش، برخورد شدید و وحشیانه ی پلیس با معترضان به نتایج انتخابات، حضور نیروهای لباس شخصی با چاقو و اسلحه در خیابان ها، قطع سیستم پیامک که همین الان پنج روزه که قطعه، پلمب ستاد مهندس موسوی و دستگیری بسیاری از افراد حاضر در این ستاد، حمله به کوی دانشگاه تهران و به خاک و خون کشیدن یکی از بهترین دانشگاه های کشور و هزاران اتفاق کوچک و بزرگ دیگه، جای هیچ حس خوشبینی رو برای آدم نمی گذاره. چه خبره تو این کشور؟! هدف چیه؟
پیش بینی شخصی خودم اینه که دور بعد تمامی کاندیداهای اصلاح طلب به دلیل اتفاقات و آشوب های این چند روز در تهران و شهرستان ها و به جرم راه اندازی آشوب خیابانی، رد صلاحیت می شن. بدون استثنا! تو این یکی تقریبا شک ندارم. در اثر این اتفاق، تصفیه ی شدیدی در مجلس اتفاق خواهد افتاد که راه رو برای تصویب هر قانونی، از جمله امکان شرکت رئیس جمهور در دوره های متوالی در انتخابات باز می کنه. با توجه به گرایشات شورای نگهبان قانون اساسی، این اتفاق کاملا قابل انجام شده الان
دوستان، این سناریو رو برای مردم روشن کنید. هاشمی واقعا الان یک لولو بیشتر نیست برای ترسوندن مردم. کسی که راحت توی شب اعلام نتایج حبس خونگی شد و توی تلویزیون مملکت بهش گفتند دزد و هیچ اعتراضی نتونست بکنه، چه قدرتی داره؟ اما مردم ما هنوز از لولوی هاشمی می ترسند. هنوز که هنوزه فکر می کنند اعتراض کنندگان و کسانی که می رن تظاهرات، ایادی هاشمی هستند. هنوز فکر می کنند که این ها یک عده آشوبگرند؛ نمی دونند که دانشجوهای بهترین دانشگاه های کشور دارند تمام کارها رو هماهنگ می کنند. به مردم بگین مبادا از ترس لولو، بپرید تو بغل دراکولا!! اطلاع بدید به مردم