Archive for مِی 2009

کیفر

مِی 14, 2009
مدتها بود یه کتاب نتونسته بود منو 7 ساعت مداوم بشونه پای خودش! دقیقا بعد از برادران کارامازوف که مسحورم کرد، انتظارم از کتاب یه ذره بالا رفته و به همین خاطر متاسفانه کمتر کتاب می خونم! یعنی می خوام بخونم، اما با شروع کتابها، خیلی وقتها نا امید می شم
اما این کتاب چی بود؟ رمان «سهم من»، نوشته ی پرینوش صنیعی. اما نکته ی جالب اینه که دلایل دوست داشتن این کتاب با اون یکی از زمین تا آسمون فرق داره. اگر موقع خوندن اون کتاب همش داشتم به قلم خارق العاده ی داستایوفسکی فکر می کردم، تو این یکی این موضوع اصلا توجهم رو جلب نکرد!یعنی حداقل نقطه ی تمرکز اصلیم نبود
در واقع اینجا داشتم کتاب رو می خوندم که بتونم با آرامش فکر کنم!! به موضوعی که کتاب داشت دنبال می کرد. موضوعی که تقریبا توی انیمیشن پرسپولیس هم بهش پرداخته شده بود. داستان یک کمونیست که هم قبل از انقلاب تو رنج بوده، هم بعد از انقلاب. (اصلا و ابدا کاری به عقاید کمونیستی ندارم. خودم به شدت باهاش مشکل دارم و حتی نمی تونم فکرش رو بکنم که این عقاید من یکی رو جذب کنه!) اما مهمتر از اون، رنج و مصائبیه که همسر این آدم توی دوره های مختلف به دلایل مختلف تحمل می کنه. در حقیقت داستان روی همسر این آدم می چرخه و بلاهایی که سرش می آد. سر انقلاب فرهنگی، جنگ، قبل از انقلاب سر یه نامه ی عاشقانه و … اینا همش با هم منو یاد یه فیلم انداخت

Atonement

دوستانی که فیلمو دیدن که هیچی، اما اونایی که ندیدن، مضمون کلی فیلم راجع به تاثیرات غیر قابل جبران اعمال آدم هاست. اینکه اعمال آدم ها و ظلم های کوچیکشون چطور می تونه تا سال ها اتفاقات بزرگ درست کنه.
این در مورد خیلی کارها مصداق داره. چطور آدمایی که تو این کشور به جرم اعتقادات یک آدم، اعدامش کردن، می خوان اون دنیا جواب بدن؟ مهم تر از اون، چطور می خوان به بچه هاش که یتیم بزرگ شدن، جواب بدن؟ چطور حاضر شدن به خاطر …اصلا به خاطر هر عقیده ای، یک نفر رو از حق تحصیل و کار و … محروم کنند؟ چطور حاضر شدن کسی رو به خاطر دریافت یک نامه ی عاشقانه هزار تا بلا سرش بیارن؟ (اینو اصلا حکومتی نمی بینم، حتی توی یک خانواده) چطور تو این مملکت به خاطر عقاید یک نفر آدم، خانوادش رو از حقوق اولیه ی زندگی محروم کردن؟ اینا واقعا فکر نکردن که عواقب این کارا تا کجا می تونه برسه؟
یه چیزی داشتیم تو دینی، اسمشو یادم نیست. همون مفهوم صدقه ی جاریه، اما از اونورش! فکرش تن آدم رو به لرزه می اندازه، که یک ظلم این افراد می تونه یه عده آدم رو تا آخر عمر بدبخت کنه که هیچ، نسل های بعدیشون رو هم کاملا سرنوشتشون رو عوض کنه. مخم داره سوت می کشه. خدا به داد همه مون برسه، از جمله این آدم ها