Archive for مارس 2009

دموكراسي

مارس 27, 2009
مي گم دموكراسي هميشه هم خوب نيست ها، قبول داريد؟
زماني كه امام خميني با اصلاحات شاه مقابله مي كرد و مي گفت زنها توي اين كشور نبايد راي بدن (دوستان همه مي دونند كه من خودم بدجور مدافع حقوق زنانم، نزنيد لطفا!) احتمالا فكر همين روزها رو مي كرده. يك نمونه از مضرات دموكراسي همين انتخابات رياست جمهوري خودمون. دكتر فراهاني هم يك راي داره، دانشجوها و متفكران هر كدوم يك راي، چراغعلي حردانيان نژاد هم يك راي! (آقاي چراغعلي حردانيان نژاد يك انسان خيالي است با حداقل معلومات و حداقل تفكر! توهين به دهاتي هاي محترم مملكت نباشه، بنده خودم اهل روستاي آق زيارت از توابع شهرستان هشترود هستم. اينجا بحث معلومات و بينش سياسي مطرحه) اما ملاكهاي اين آقاي چراغعلي چيه براي راي دادن؟ مي گم خدمتتون: «طرف مسلمونه، آدم خوبيه، اينقدر تو دهات ما وام داده به مردم، خدا خيرش بده. طويله ي فلاني خراب شده بود، رئيس جمهور اومده بود، رفت نامه داد دو ميليون وام بدون بهره بهش دادند. و از اين حرفها
حالا الان معضلي شده اين قضيه توي اين كشور. جماعت تحصيلكرده مدام نگران راي اين دسته از مردم (كه اتفاقا بخش زيادي از مردم رو هم تشكيل مي دن) هستن و اتفاقا راي اين دسته هم بدجور تاثير گذاره (نمونه ي بارزش، راي آقاي كروبي توي دوره ي قبل رياست جمهوري) و كانديداها هم به جاي اينكه تلاش براي جذب آراي افراد تحصيلكرده و با معلومات بكنند (كه كار خيلي سختيه و بايد كلي سوال و جواب پس بدن) مي رن و تلاش مي كنند واسه جذب آراي شهرستان ها و دهات . نتيجش مي شه چيزي كه همه داريم مي بينيم
دموكراسي جايي جواب مي ده كه مردم معلومات داشته باشند. روزنامه خوندن جزو ملزومات اساسي دموكراسيه، تلويزيون بي طرف جزو لوازم اصلي دموكراسيه، منتقد متخصص با اجازه ي آزادي بيان كه مدام متهم به مافيا بودن نشه، جزو ابزار اصلي دموكراسيه. بدون اينا دموكراسي يعني كشك! مفهومي نداره
اينجاست كه آدم متوجه مي شه تفاوت دموكراسي فرانسه رو با دموكراسي ما. اونجا معلومات بالاست، بي سوادي پايينه و هر كسي كه راي مي ده (هر كسي كه نه، اما خيلي از مردم) با بينش راي مي دن. اينجاست كه آدم متوجه مي شه چرا تمام كشورهاي ضعيف دنيا، مردمشون بي سوادند. اينجاست كه آدم مي فهمه چرا ژاپن شده ژاپن ، چون كه يك نفر بي سواد هم نداره. و اينجاست كه آدم متوجه نمي شه چرا وضع آموزش و پرورش و دانشگاه هاي اين مملكت اينقدر خرابه

چند راهي

مارس 17, 2009
مي خواستم در مورد خاتمي بنويسم، اما الان نمي تونم. وقت واسش زياده حالا، بعدا حتما اين كارو مي كنم، چون خيلي حرف دارم راجع بهش
الان خودم بيشتر محتاج كمكم تا خاتمي! خيلي بده كه آدم توي يه دوراهي كه چه عرض كنم، يه پنجاه راهي!! گير كنه كه انصافا نه خودش راه رو بلده، نه حتي مي تونه از كسي كوچكترين كمكي بگيره و حتي نمي تونه اين مساله را با كسي در ميون بذاره! اين الان دقيقا وضع منه
اينطور مواقع حس مي كنم قابليتهايي كه خدا به آدم داده خيلي كمه. مثلا كاش مي شد فكر بقيه رو خوند! يا حداقل كاش من يكي اين حسو داشتم. انصافا الان به اين حس خيلي نياز دارم. خدا خودش كمكم كنه. دعام كنيد دوستان
 
 

من و تلويزيونمون

مارس 14, 2009
الان كه اينجام، از هر چي برنامه تو تلويزيون پخش مي شه سرخورده شدم. جالبه ها، انصافا بحث بحث تلويزيون نيست. اين موضوع تو تموم زندگي ماها داره رسوخ مي كنه. حالا كدوم موضوع
امشب شب تولد حضورت رسول اكرم (ص) بود و من انتظار داشتم با روشن كردن تلويزيون يه ذره برنامه قشنگ و جذاب توي تلويزيون ببينم. چهار تا دونه فيلم، موزيك قشنگ يا هر نوع برنامه جذاب ديگه. اما قشنگترين برنامه ي تلويزيون يه فيلم هندي بود كه بعد از ده دقيقه نگاه كردنش، از هر چي فيلم بود سير شدم
اما از اونور
شبهاي شهادت هر يك از ائمه، تلويزيون ما پر مي شه از برنامه هاي مناسبتي. از انواع و اقسام مداحي گرفته تا تغيير موزيك اخبار، آشنايي با سيره اهل بيت و … دقيقا برعكس تمام دنيا كه توي تمام عيدهاشون برنامه هاي خاص دارند، ما فقط براي عزاداري برنامه داريم. بعد توي خيابون همش مي گيم چرا مردم اعصاب ندارن و چرا همه با هم دعوا مي كنن و … خوب معلومه ديگه! كشوري كه اين همه مشكل اقتصادي توش باشه و يه ذره شادي رسمي نداشته باشه، نتيجش مگه جز اين مي شه؟
دارم فكر مي كنم كه نوروز و چهارشنبه سوري، تنها مناسبتهايي است كه ما واقعا يك برنامه معين براي جشن داريم (كه البته دومي به لطف بعضي ها، تبديل شده به صحنه نبرد تن به تن!) چرا واقعا؟ بگذريم از مهرگان و سپندار مزگان و … كه خوب كلا منقرضشون كرديمچرا حداقل عيدهاي با زمينه اسلامي رو درست و حسابي برگزار نمي كنيم؟ نمي شه؟ عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان، نيمه شعبان، ولادت حضرت علي، ولادت حضرت زهرا، (انصافا اين يكي رو يادم نبود كه شده روز زن) و چندين و چند تاي ديگه. حداقل مي شه اين ها رو عيد گرفت ديگه. آخه فقط تعطيل كردن ادارات چه نفعي واسه مردم داره جز كم شدن بهره وري؟ مثلا مي شه به جاي زير سوال بردن ذات عشق و هديه كه خارجي ها توي ولنتاين تصويرش مي كنن، يا سپندار مزگان رو جشن بگيريم، يا سالروز ازدواج حضرت علي و حضرت زهرا. افسوس كه كسي به فكر نيست

افراط گرايان به ظاهر روشنفكر

مارس 6, 2009
افراطي گري رو بد مي دونم. فرقي نمي كنه از كدوم طرف باشه. افراطي گري ديني مي شه بن لادن و افراطي گيري ضد ديني مي شه سلمان رشدي. البته من ديگه اوج افراطي گري رو مثال زدم
حالا چي شد كه حرفمو اينطوري شروع كردم. چند وقته حس مي كنم خيلي از افرادي كه دور و برم هستند، يه نوعي افراطي هستند! (توهين به شخص خاصي نمي كنم؛ حتي شايد خودم هم همچين خصوصيتي دارم و خودم نمي دونم.) حالا يكي مي شه افراطي ديني و رسما و در ملا عام اعلام مي كنه كه «توي جمهوري اسلامي ما چنان پيشرفت هاي عظيمي داشتيم كه حد و مرز نداره» و اون يكي برمي گرده و مي گه «كلا هيچ كار به درد بخوري از ابتداي انقلاب تا به حال انجام نشده»! چقدر متناقض
يكي آدمايي كه حجابشون مطابق شئونات جمهوري اسلامي نيست رو اصلا آدم نمي دونه! يكي ديگه زناي با حجاب رو امل خطاب مي كنه
يكي معتقده دختر اگه چادري نباشه مشكل داره، اون يكي به دختراي چادري مي گه «كلاغ سياه» (با عرض معذرت فراوان از خانم هاي محترم و متشخص، به ويژه چادري ها! مطمئنا همه مي دونن كه نظر من خيلي با اين گفته ها تفاوت داره) د
يكي معتقده كه دستگاه امام حسين يه دستگاه ويژه است و حتي اگه مردم قمه هم بزنند و پا برهنه روي ذغال داغ راه برن مشكلي نداره، اون يكي مي گه جمع كنيد اين مسخره بازي ها رو، امام حسين كيلو چنده!د
زياده از اين مثال ها! بخوام بنويسم چندين روز طول مي كشه. نمي دونم، چرا ما آدم ها نمي تونيم به عقايد ديگران احترام بگذاريم. چرا نمي تونيم بپذيريم كه آدم ها هميشه آدم هستند؛ چه حجابشون كامل باشه و چادري باشند، چه بي حجاب! چرا نمي تونيم تصور كنيم كه نظريات ما معيار قضاوت خدا نيست؟ چرا نمي تونيم آدم هايي كه حتي خدا رو قبول ندارند (يا در وجودش شديدا شك دارند) رو حداقل انسان بدونيم؟! يا برعكس، چرا نمي تونيم به عقايد كساني كه اعتقاد به خدا در همه ي جنبه هاي زندگيشون اثر داشته، احترام بگذاريم؟
گرچه نيازي به سوالي نوشتن اين جملات نبود. فكر كنم خودم جوابشو مي دونم! مشخصا دليلش علم خيلي محدود ماست كه باعث مي شه معلومات محدودمون رو تمام علم لازم براي زندگي بدونيم. خدا كمكمون كنه، به خصوص من رو كه حداقل خودم بتونم با فكر بازتر و به دور از هر نوع افراطي گري فكر و زندگي كنم

مشهد الرضا

مارس 1, 2009
از كجا شروع كنم؟ خيلي حرف دارم كه بزنم.
مثل هميشه مشهد آرامش روحم رو چند برابر كرد. آرامشي كه توي حرم داشتم، مثل هميشه براي خودم هم عجيب بود. مثل هميشه فكرم از خيلي چيزها آزاد شد و درگير خيلي چيزهاي ديگه
طبق برخي آمارها توي اين چند روزي كه مشهد بودم، 15 ميليون نفر زائر توي مشهد بودن. يعني با جمعيت خود مشهد، حدود 20 ميليون نفر، يعني بيش از 25 درصد مردم ايران. اما من همچنان احساس كردم كه امام رضا غريبتر از هر زمان ديگري شده! مثل آدمي كه از شهر خودش پاشه بياد تهران و بين 10 ميليون آدم غريب بيافته. حالا چرا اينو مي گم؟
من معيارم براي غربت، نزديكي فكره. احساس كردم از اين همه آدم، تعداد افرادي كه واقعا از نظر فكري به امام نزديك باشند، خيلي كم و انگشت شمارند. كساني كه متوجه باشن كه اينجا كجاست و امام كي بوده. كساني كه متوجه باشند كه اين امام براي چي اين همه سختي توي زندگي تحمل كرد. باز دليلم واسه اين حرف چيه؟
نمي گم گريه براي اهل بيت بده، نه، اتفاقا مي گم خوبه. اما درك نكردم چطور ممكنه كسي به اين درجه از رقت قلب برسه كه براي اهل بيت زار بزنه، اما با آرنج آدماي ديگه رو بزنه كنار تا بره جلوتر!! درك نكردم چطور ممكنه آدمي 1000 كيلومتر راه بياد و برسه به حرم و حالا به خاطر اون نيم متر آخر، از روي سر و كله مردم رد بشه. درك نكردم چطور ممكنه كسي مقام اين امام رو درك كنه، اما بعدش بياد و در برابر هر ظلمي ساكت بمونه و لب باز نكنه. و خيلي چيزهاي ديگه كه درك نكردم و فكر مي كنم دليل اصليش عدم فكر درست افراد باشه
اما چيزهاي زيادي هم بود كه درك كردم. درك كردم كه خيلي جاهلم (جالبه، 2 سال پيش فكر مي كردم خيلي چيزها در مورد خيلي مسائل مي دونم، پارسال حس كردم خيلي چيزها در مورد بعضي مسائل مي دونم، امسال حس مي كنم چيزهاي كمي در مورد مسائل كمي مي دونم، سال ديگه… خدا داند!) درك كردم كه اين رسم زندگي نيست، درك كردم كه بعضي هاي ديگه هم مثل من خيلي جاهلند و بعضي ها خيلي بيشتر از من مي دونند. فكر كنم همين ها كافي بود. مي ارزيد به تحمل رنج سفر